پیرزاده متخلص به خادم :: گنابادگردی

گنابادگردی

وبسایتی جهت معرفی تاریخ، فرهنگ، مشاهیر، جاذبه های گردشگری،صنایع دستی و اخبار گردشگری شهرستان گناباد.

محل تبلیغات شما

پیرزاده متخلص به خادم

حاج سید محمد پیرزاده فرزند حاج میرزا عبدالصمد و نوه مرحوم آقا سید محمد و برادر آقا سید علی شریعتمدار جویمندی از مشاهیر شهرستان گناباد در جهانگردی، شاعری و امور خیریه بوده است. وی در سال ۱۲۵۵ شمسی در گناباد متولد گردید. خادم پس از فراگرفتن تحصیلات سفر هایی به مکه، هندوستان، پاکستان، افغانستان، ترکمنستان و روسیه داشت. پس از برگشت به ایران در درگز و لطف آباد مدتی سکونت داشته و مدارسی را پایه گذاری کرد و در امور مذهبی نیز مشارکت داشت. وی در شهریور ماه ۱۳۴۰ در مشهد بدرود زندگانی  گفت .

وی اشعاری به لهجه محلی گناباد سروده است :

اُو چه در مُلک گناباد و طبس گردیدُم      به خدا حرف حق از مرد به زنش نشنیدُم
چُو که وَر گشتم اَزی مُلک بَه ویرونه خو دِرِ صحبت وِکشیدم وُ هَمِر سِنجیدُم
روز در کوچه مِرُفتُم تک و تنها و غریب که به یک دَو وَ دِرِ مدرسه ای افتِیدُم
گوش دادُم که از او تا چه به گوشم برسَد غلغل و ولوله بیهوده بسی بشنیدُم
دیدُم از دولت و ملت همگی گپ مِزِنِند کم کمک پیش شِدُم وَر سِرِپا بستیدُم
گفت اِی مِردُم ایرُو همه بابی شِدِیَند عقلم از کله بدر شوو وَ دَرَخِندیدُم
خَیلگه کِله شِدِش رُوش وَ مؤکی کای بِچِگک مو آخوند تو بده از تو چه بُو اِی دیدُم
از خو غِفلت نکنی تا که فریبت ندهند تو هنوزِم بچه ای لیک مُو ریش اسفیدُم
ناگهُو دیدُم اوقات همه تلخ شُده مصلحت دیدُم وَرخاستم وَر گردیدُم
شَو دِ مِنزِل بِدِم و خرم و خُندو چون گل که به یک دِو پِدرُم بُمه جهت فهمیدُم
گفت یک حرفش تُور گفته حقیقت دِردِی راستی با دِرُغی یا به عبث رنجیدُم
تُورشِه انگشت نما کرده که بابی شده ای زُود وَرَگو که ازی غصه مُو واتسیِدم
وِپَیِش بُو وِ شِلپَّست وَ دِر پوزُم زَه که وَ چَرخ اُمه سِرم وُ دِمِروُ بفتیدُم
وَلِّکُم خاست دل پر درد ولیکن چکنُم صبر کردم به خیالت نِرِسه تِرسیدُم
چو که پیغمبر ما رِز نزاع خوش نَمِیَه حرمت ملت بیضا به صفا پَییدُم (یعنی پاییدم)

 

و نیز گوید: 

***
خادم اهل گناباد چه توقع مِکُنی همه اویند که می بینی تو و مو هم دیدُم
ای مُل مِلکِ مدت عمرت سپری شُو از بار گنه مُهر پُشتت کِمِری شُو
اُقدِر که دویدی ز پی دولت دنیا کارت همه بی فایده و دِر بِه دِری شُو
بی چهره ندیدی که هر آن کس که   طمع کرد جمعیت از دست شد و یک نفری شُو
هرکس که طمع کرد  نَفَهمِه  و ضِررَکی بختش هَپَرُو گشت و اطاقش دو دِرِِی شُو
هرکس که رضا شو  به قضا گُل به جمالش کز هر چه بدی جمله مبری و بری شُو
خادم به چه امید توقع دِرِی از خلق در حق تو زی طایفه کوته نظری شُو


منبع: تابنده گنابادی، سلطانحسین، تاریخ و جغرافیای گناباد، چاپ دوم ۱۳۷۹ شمسی،تهران: انتشارات حقیقت.


مطالب مرتبط:

    

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی


۱
۹ آذر ۱۳۹۷
۰
مسلم ذوقی بیلندی

محل تبلیغات شما